مقالات درباره کودکان

الهام

1398/1/16 0:23
نویسنده : مدیر سایت
42 بازدید
اشتراک گذاری

دل را دلايلي است كه خرد آنها را نمي‌شناسد. (بلز پاسكال فيلسوف و نويسنده فرانسوي)

انسان هرچه خرد خود را زيبا و كامل تصور كند بايد بداند كه خر ديكي از كنشهاي عقلاني است و با جنبه‌هايي از پديده‌ها انطباق مي‌يابد كه متناسب با آن است. اما دور تا دور آن و در همه جا امور به شيوه‌ي غيرعقلايي است، يعني منطبق با خرد نيست. اين جريان غيرعقلايي يك كنش روانشناختي است، يعني ناخودآگاهي جمعي است. در حالي كه خرد اساساً به شعور مربوط است. در واقع ما حق نداريم خود را در حد خرد محدود سازيم، زيرا انسان موجودي منحصراً عقلايي و منطقي نيست و نمي‌تواند چنين باشد و هرگز هم چنين نخواهد بود.[1]

«كل مولود يولد علي الفطرة» همه با خاصيت خداگرايي آفريده مي‌شوند.

(سوره مبارك روم آيه 30)

فكر يك موجود خداگونه قادر مايشاء اگر آگاهانه نباشد، دست كم، ناخودآگاهانه در همه جا وجود دارد و اين فكر يك نمونه‌ي ديرينه است. در حقيقت چيزي در روح ما وجود دارد كه داراي قدرتي برتر است.

در آن روزي كه گِلها مي‌سرشتند  به دل در قصه‌ي ايمان نوشتند[2]

اين اعتقاد در اقوام بدوي، شبيه به آنچه «جوي آمريكايي»، «كارمايه‌هاي نخستين» يا «انرژي‌زاهاي بدوي» ناميده است، مي‌باشد. اين مفهوم معادل است با نمود روح، نفس، خدا، سلامت، نيروي فيزيكي، حاصلخيزي، سحر، نفوذ، قدرت، ملاحظه، دارو و همچنين حالات نفساني كه با هيجان شروع مي‌گردد. در برخي از قبايل جزير‌ه‌ي پلينزي، اصطلاح «مولونگو» (دقيقاً به معناي انرژي) معادل است با نفس، روح، ...اين مفهوم نيرو يا قدرت در اين قبايل بدوي، نخستين تصور و تجسم مفهوم خداست. اين تصوير، در مسير تاريخ هر بار با شكلي نو پيدا شده است. در كتاب آسماني تورات، اين قدرت جادويي همانند جرقة عظيمي در كوه نور درخشيد و چهره‌ي موسي را  روشن ساخت. و در كتاب آسماني انجيل اين قدرت به صورت باران از آسمان نازل شد و روح‌القدس را به صورت زبانه‌ي آتش متجلي ساخت. بنابر نظر هرقليطوس (از حكماي باستان اواخر قرن 5 پيش از ميلاد) اين قدرت به منزله‌ي كارمايه (انرژي) جهان است.

ايرانيان اين قدرت را شكوه آتش «هوم» و بخشايش پروردگار مي‌دانستند.در افسانه‌هاي قرون وسطي اين قدرت به صورت نور و هاله‌ي مقدس ظاهر مي‌شود و به صورت شعله‌اي سرخ‌فام از خانه‌ي قديسي كه در حال نيايش در عالم خلسه است زبانه مي‌كشد. قديسان در عالم رويا و شهود، درخشندگي اين قدرت را همانند خورشيد مي‌بينند. بر اساس يك اعتقاد قديمي، اين قدرت روح است. روح به حكم جاودانه بودن هميشه باقي است و در آيين بودايي و اديان ابتدايي تناسخ يا مهاجرت ارواح بدين معني است كه روح همواره در عين تبديل و تحول باقي مي‌ماند.

اين فكر از زمانهاي بسيار دور در مغز انسان ثبت شده است. به همين جهت است كه در ضمير ناخودآگاه هركس پيدا مي‌شود. [3]

پرفسور يونگ اين جريان غيرعقلايي را «خود» مي‌نامد تا از «من» كه تنها بخش كوچكي از روان را تشكيل مي‌دهد متمايز كرده باشد. در طي قرون، بشر به وجود اين مراكز از طريق مكاشفه آگاه شده بود. يونانيان آن را "Daimon" يا نگهبان روح دروني انسان مي‌ناميدند، مصريان آن را "Ba" يا بخشي از روح فرد مي‌انگاشتند رومي‌ها آن را به مثابه‌ي "genie" يا همزاد انسان تكريم مي‌كردند. در جوامع بدوي‌تر آن را روح محافظ حلول كرده در حيوان يا بت مي‌دانستند.

بوميان ناسكاپي تنها به صداهاي دروني و الهام‌هاي ناخودآگاه خود بسنده مي‌كنند... و آن را «دوست من» يا «انسان بزرگ» مي‌نامند. [4]

دانشمندان قسمتي از بهترين يافته‌هاي خود را مديون الهام‌هايي هستند كه به ناگاه به آنها دست يافته‌اند. استعداد دستيابي به اين جوهر و تبديل مؤثر آن به فلسفه، ادبيات، موسيقي و يا كشف علمي را معمولاً نبوغ مي‌نامند.

ربرت ماير (طبيب و فيزيک‌دان آلماني): «... بعضي از اوقات احساس مي‌كردم انديشه‌اي به من الهام مي‌شود...» او در ادامه چنين مي‌گويد: «... من اين نظريه را بر اثر تعمق و تفحص پيدا نكردم...» [5]

رسول خدا (ص) فرمودند: «هركس به علم خود عمل كند، خداوند علم ندانستني‌ها را به او مي‌بخشد.» [6]

بايزيد بسطامي گفت: «اي جوان طالب علم! در علم، علم را بجوي كه غير از آنچه تو داني از علم، علم ديگري است.» [7]

روش هر فردي براي يافتن نوعي كمك روحي از طريق جستجوي خيالي تقريباً در تمام قبايل سرخ‌پوست متداول است. در دشت‌هاي وسيع، روال بر اين است كه جوان سرخ‌پوست يكه و تنها براي چندروزي بيرون بزند، معمولاً به ستيغ كوه‌ها. در آنجا او عبادت مي‌كند، روزه مي‌گيرد و گاه رياضت مي‌كشد (شايد كه ارواح به او رحم كنند) تا جايي كه خستگي مفرط موجب نوعي رويا شود... به او الهاماتي مي‌شود مانند طرحي كه روي سپرش ترسيم كند و يا آوازي كه بخواند... [8]

ابداعات محصولات هنري سرخ‌پوستان، در رؤيا الهام شده‌اند، مانند ماسك‌ها و سپرها و ... كه به راستي حيرت‌انگيزاند.

يوگي‌ها در بالاترين سطح فعاليت آيين آموزش اسرار قرار دارند و در عالم خلسه به مراتب از سطح تفكر عادي فراتر مي‌روند.

آنگونه كه سوزوكي بيان كرده است: «ايده‌ي اساسي ذن، آگاهي به كار درون وجود فرد است» [9]

ذن هنر ديدن سرشت هستي فرد است، طريقي از اسارت تارهايي كه نيروي طبيعي ما را آزاد مي‌سازد، و مانع ناتواني و جنون ما مي‌گردد. ما را به سوي ابراز نيروهايمان در «شادي و عشق» سوق مي‌دهد. هدف نهائي ذن، تجربه اشراق مي‌باشد كه ساتوري ناميده شده است: دريافت بي‌انديشه و عيني از واقعيت، بدون آلودگي نفساني و تعقل، و تحقیق رابطه‌ي ميان من و كائنات. [10]

البته اين تفكر مختص يوگي‌ها و ذن نيست، شاعران و عارفان اغلب به اين درجات رسيده و بسيار از الهام بهره گرفته‌اند. از جمله شاعران و عارفان ايراني كه شهرت جهاني داشته‌اند و دارند و خبر از عالم غيب مي‌دهند.

بايزيد مي‌گويد: خلق را احوال بود و عارف را حال نبود، زيرا رسمهاي او همه محو بود و هويتش در هويت خلق فاني شده بود. آثارش در آثار معشوق پنهان گرديده بود. [11]

بايزيد را پرسيدند به چه چيز به معرفت رسيدند؟ گفت: معرفت بدان يافتند كه هرچه نصيب نفس ايشان در آن بود رها كردند و بر فرمان او بايستادند.[12]

دل عارف شناساي وجود است               

وجود مطلق او را در شهود است[13]

 

1- كارل گوستاويونگ  - روان‌شناسي ضمير ناخودآگاه ص96و 97

2- شیخ محمود شبستری  ص 53

1- يونگ روان‌شناسي ضمير ناخودآگاه ص 92و93

 

1- يونگ انسان و سمبولهايش ص 241و242

2- همان ص 90

3- نوربخش- ص 17

4- همان -ص19

 

 

 

 

 

 

1- کاندینسکی ص106

2- اريك فروم و... روانكاوي و ذن بوديسم نصرا...غفاری چاپ اول انتشارات بهجت تهران -1362 - ص 176

3- همان ص 199

 

 

 

 

1- نوربخش ص327

2- همان ص 320

3- شیخ محمود شبستری ص51

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)