مقالات درباره کودکان

ناخودآگاه

1398/1/16 0:24
نویسنده : مدیر سایت
45 بازدید
اشتراک گذاری

با توجه به بخش‌هاي قبل مي‌توان به نقش ناخودآگاه در آفرينشگري و خلاقيت پي برد. همانطور كه اشاره شد، تمدن همواره به گونه‌اي عمل كرده كه فاصله‌يي ژرف ميان روح و طبيعت، ناخودآگاه و خودآگاه پديد آمده است.

خودآگاهي، فعاليت ما را در هنگامي كه با دنياي واقعيت سر و كار داريم تشكيل مي‌دهد و حال آنكه ناخودآگاهي، تجربه‌ي رواني ماست در هنگام قطع ارتباط با دنياي واقعيت، و يا حالتي از زيست كه در آن به رفتار و اعمال كاري نداشته، اشتغال ذهني خود را صرفاً متوجه خويش و دنياي درون خود كرده‌ايم.[1]

در اين دوران بشر تمامي نيروي خود را صرف تحقيق  بر روي طبيعت مي‌كند و هيچ توجهي به جوهر انسان يعني روان ندارد.

يونگ مشكلات انسان امروز را از اينجا مي‌داند كه انسانها بيش از پيش به شيوه خردگرايانه به سر مي‌برند و از دين  و اسطوره بري شده‌اند.

فاست گوته بسيار به جا مي‌گويد: «در ابتدا كنش بود»

انسان ابتدا به وسيله‌ي عوامل ناخودآگاه رفتار مي‌كرد، و ديرزماني بعد به انديشيدن دباره‌ي سبب آنها پرداخت، و بي‌شك به ز مان درازي نياز داشت تا به اين انگاره‌ي اشتباه دست يازد كه خودش مسبب رفتارهاي خود مي‌باشد. زيرا ذهنش نمي‌توانست هيچ نيروي محرك ديگري جز نيروي خودش را شناسايي كند.

اين نيروهاي دروني سرچشمه‌يي ژرف دارند. از خودآگاه ناشي نمي‌شوند و خودآگاه نمي‌تواند مهارشان كند. در اسطوره‌هاي قديم اين نيروها را، مانا، روح، ابليس و يا خدا مي‌ناميدند كه امروزه همچنان فعال مي‌باشند. [2]

كشف ناخودآگاه يكي از مهمترين كشفيات عصر حاضر است. يونگ در كتاب «روانشناسي ضمیر ناخود آگاه» مي‌گويد:« ضمير ناخودآگاه در بعضي مواقع كاملاً عاقلانه و منطقي رفتار كرده است، حتي نسبت به بينش آگاه ما نيز برتري و رجحان پيدا مي‌كند.»

يونگ اعتقاد دارد كه هركدام از ما بايد خود، ناخودآگاه خويش را بكاود. ناخودآگاه نبايد ناديده انگاشته شود. ناخودآگاه همانقدر طبيعي، نامحدود و تواناست كه ستارگان آسمان.

 ناخودآگاه پديده‌يي طبيعي‌ست و دست كم مانند خود طبيعت خنثي مي‌باشد و تمامي چشم‌اندازهاي طبيعت انساني، مانند روشنايي و ظلمت، زشتي و زيبايي، نيكي و بدي، دقت نظر و بلاهت را در خود دارد. [3]

طرفداران عقايد فلسفه جديد بر اين رأي متفقند كه براي نفس انساني دو حالت ادراكي موجود است. يكي حالت شعور ظاهر يا ضمير آگاه كه حالت توجه به معلومات و ادراك  تفصيلي امور است. ديگري حالت شعور باطن يا ضمير ناخودآگاه است كه التفاتي به معلومات حاصل نيست. ويليام جيمس از اين دو به من درون ذات و بيرون ذات تعبير نموده.

حالت شعور باطن مخزني است كه بسياري از معلومات انساني از آن ظاهر مي‌شود، و موارد ظهور آن در علم به خود و الهام شاعرانه، معرفت ارتجالي، اكتشافات علمي، خوابهاي صادق و موارد ديگريست كه در چندجا قبلاً ذكر شده است و اين ها همگي حالات ندانسته‌اند كه در اين موارد آشكار مي‌شوند و تا اينجا مورد اتفاق همه است.

اختلافي كه هست در اين است كه آيا اسرار علمي كه به طور ناخودآگاه در اين گنج نهاني نهفته است و گاهگاهي از آن طراوشي مي‌شود از كجا به وجود آمده . بنابراين در مورد تفسير شعور باطن سه نظریه به وجود آمده كه عبارتند از: نظريه متافيزيكي، نظريه جسماني، نظريه روان‌شناسي.

 مي‌توان نظریه ديگري بر آنها افزود كه جامع بين هرسه باشد و اینگونه گفت که قسمتي از علوم از درون و پاره‌اي از آن مربوط به امور جسماني است و بخشي به امور رواني بستگي دارد.

در نظريه متافيزيكي، روان‌شناسان جديدي مانند ماير و ويليام جيس و ارتورستانلي آدينگتون هستند و بشر را نه مانند مجموعه‌اي از تأثرات حسي، بلكه چون موجودي مي‌بينند كه بر مقصود و مسئوليت‌هايي كه جهان خارجي در حيطه‌ي تبعيت آنست، آگاه است. از اين دورنما، ما يك جهان روحاني را در كنار جهان فيزيكي تشخيص مي‌دهيم. و كشف و شهود كه از استعدادهاي عاليتر طبيعت بشر است و با جهان روحاني رابطه دارد، مربوط به اين حالت است.

ويليام جيس و عده ديگر، احضار ارواح و خوارق عادات عرفا را به وسيله‌ي اعتقاد به اين حالت تفسير نموده و مي‌گويند: الهام و خلسه عبارت از هجوم آوردن شعور باطن در شعور ظاهر است.

ريبو از طرفداران نظريه جسماني است كه كيفيات ندانسته (شعور باطن) را عبارت از تغييرات جسماني و به خصوص تغييراتي كه مولد حركت است و ظاهر نشده‌اند، شمرده و بعضي افسردگيها را مثال آورده و آنها را بر اثر اختلالات عضلاني غيرظاهر توجيه نموده است.

در نظريه روانشناسي، كيفيات ندانسته يعني شعور باطن را به سوابق رواني مربوط نموده و گفته‌اند: هيچ كيفيتي فعلاً ظاهر نمي‌شود، مگر آنكه در شعور ظاهر بوده و بعداً به صحنه ندانسته رفته است و مجدداً از باطن به ظاهر آمده است.  [4]

زيگموند فرويد اتريشي، نخستين كسي بود كه كوشيد بگونه‌اي تجربي زمينه‌ي ناخودآگاه خودآگاهي را بررسي كند. او فرض را بر اين گذاشت كه خواب امري اتفاقي نيست و با افكار و مسايل خودآگاهانه‌ي ما پيوند دارد.

مهمترين دستاورد تئوري فرويد، بنيانگذاري «روش خردستيز» يا به بيان ديگر تئوري ضمير ناخودآگاه است.

در نظر فرويد، روان انسان از طرفي شامل قسمت‌هاي نيمه‌آگاه و ناآگاه و آگاه، و از طرف ديگر شامل قسمت‌هاي «فراخود» يا «ابرمن» (super ego)، «خود» يا «من» (Ego)، و «نهاد» يا «او» يا «نفس اماره» (Id) است. [5]

از نظر او، انسان مي‌تواند اميال و آرزوهايي داشته باشد كه در ضمير ناخودآگاه مخفي شده و با وجود اين، انگيزه‌اي براي رفتار و كردار او به شمار روند. اين اميال و آرزوها، ناآگاه خوانده شده است. چون نه تنها در بيداري از وجود آنها آگاهي نداريم، بلكه يك نيروي سانسوركننده‌ي بسيار قوي نيز، از ورود آنها به صحنه‌ي آگاهي جلوگيري مي‌كند. اين اميال و آرزوها به دلايلي كه مهمترين آن ترس از دست دادن دوستي، محبت و تأييد والدين است، واپس زده و سركوب مي‌شوند و ورود آنها به سطح آگاهي، ما را دچار احساس گناه و يا ترس از تنبيه مي‌كند. واپس زدن و سركوب اين اميال باعث نمي‌شود كه موجوديت آنها از بين رود، بلكه در ضمير ناآگاه به فعاليت خود ادامه داده و سعي مي‌كنند به اشكال متنوع ديگري آشكار شوند. و يا خود را به صورت علائم تغييريافته‌ي نوروز (Neurosis) حالات عصبي بارز مي‌نمايند. [6]

 يونگ بروز اين اميال كه غالباً در رؤيا پيدا مي‌شوند را سايه ناميده است.

كارل گوستاويونگ، شاگرد فرويد كه در آخر به يكي از مخالفين او تبديل شد، اظهار مي‌دارد: «ضمير ناخودآگاه امكاناتي را در خود دارد كه وجدان آگاه هرگز به آن دسترسي ندارد. همه‌ي محتواها و مضامين متعالي و فراموش‌شده در درون اوست و همه‌ي فرزانگي‌هايي را كه در بوته‌ي تجربيات هزاران‌ساله‌ي گذشته و در ساختار و نمونه‌هاي ديرينه گذارده شده است، در نهاد خود دارد.»[7]

به اعتقاد يونگ، در هر فرد، گذشته از خاطرات شخصي، تصويرهاي اصلي و آغازين وجود دارد كه به عنوان وسيله‌ي مناسبي به كار مي‌آيد. اين صورت اجدادي، از آمادگي بالقوه‌ي ميراث تجسمي بشر تشكيل مي‌گردد. چنانچه هميشه چنين بوده است، يعني امكانات تجسم و تصوير بشري كه به صورت موروثي منتقل مي‌شود. به نظر يونگ، ضمير ناخودآگاه به دو لايه تقسيم مي‌شود، لايه‌ي فردي و لايه‌ي جمعي.

لايه‌ي فردي به احياء قديمي‌ترين مضامين دوران كودكي ختم مي‌شود. لايه‌ي جمعي، شامل زمان پيش از كودكي است. يعني شامل مضامين بازمانده‌ي حيات اجدادي است. بنابر عقيده يونگ، هريك از ما داراي شيوه‌ي زندگي خاص خود است، ولي به ميزان زيادي هم اسير و نماينده يك روح جمعي به حساب مي‌آييم كه عمر آن به قرنها بالغ مي‌شود.

ما ممكن است در همه زندگيمان فكر كنيم كه بنابر اراده خود عمل مي‌كنيم، ولي در واقع بدون اينكه خود بدانيم چهره‌ي روي صحنه و سياهي لشكر هستيم. زيرا اموري وجود دارد كه ما از آنها بي‌خبريم ولي حيات ما را تحت تأثير خود دارد. هرچه اين امور ناآگاهانه‌تر باشد، تأثير آنها بيشتر است. بدين ترتيب يك قسمت از وجودمان در قرنهاي گذشته به سر مي‌برد.

به عقيده يونگ، نه تنها رسوبات تجربيات اجداد انساني بشر در ضمير ناخودآگاه جمعي ما وجود دارد، بلكه رسوبات كنشهاي انواع حيواناتي كه اجداد انسان به شمار مي‌روند نيز در اين ضمير ته‌نشين شده است.

تصور ذهني كه به مثابه مخزني باشد كه در آن «تجربيات قرون و اعصار گذشته» بدون هيچ‌گونه تغيير و تحول رسوب كند، بر اين فرض ضمني استوار است كه: اولاً، ذهن همانند ظرفي است كه پذيراي تأثيرات خارجي است بدون آنكه هيچ عكس‌العمل و فعاليتي داشته باشد. ثانياً، تجربيات اكتسابي از نسلي به نسل بعد انتقال مي‌يابدو به بيان ديگر موروثي است. [8]

اين انتقال موروثي، اين واقعيت را توجيه مي‌كند، اگرچه باوركردني نيست، كه چرا برخي از افسانه‌ها و موضوع‌هاي فولكوريك (فرهنگ عامه) در سراسر جهان به يك شكل تكرار مي‌گردد و مثلاً بيماران رواني عصر ما درست همان صورتها و ارتباطهايي را پديد مي‌آورند كه در نوشته‌هاي باستاني وجود دارد. يونگ در ادامه تصريح مي‌كند كه هرگز به انتقال موروثي خود تجسم معتقد نيست بلكه نظر او فقط اين است كه قدرت به خاطر آوردن فلان يا بهمان عنصر تجسمي موروثي است. روشن است كه ميان اين دو نظر تفاوت بسيار است. اما بسياري از روانكاوان و روانشناسان مانند فروید، به ضمير ناخودآگاه جمعي اعتقاد نداشتند.

يونگ، خودش مي‌دانست كه همه‌ي نظرياتش اساس علمي قابل توجيهي ندارد و به انديشه‌ي فلسفي نزديك است. از اين رو مي‌گفت: «آنچه مي‌نويسم، فقط ريشه در خرد ندارد، بلكه گاهي از دلم الهام مي‌گيرم.»

اين انديشه‌ي شاعرانه و عارفانه بسيار ظريف و مطبوع است و بايد اذعان داشت كه علم قادر نيست همه ی واقعيتهاي انساني را درك كند. اما اگر قرار باشد، براي تحليل و تبيين امور نفساني، به جاي كاربرد شيوه‌ها و موازين علمي از دل الهام بگيريم، آن‌وقت توجيه روانشناختي به توصيف شاعرانه و درون‌بيني عارفانه تبديل مي‌شود كه طبعاً همگان را قانع نمي‌سازد. [9]

يونگ علاوه بر اينها اعتقاد داشت كه ناخودآگاه تنها جايگاه و نشاندهنده‌ي گذشته‌ي ما نيست و سرشار از جوانه‌هاي وقايع رواني و انگاره‌هاي آينده‌ي ما هم مي‌باشد.

يونگ مي‌گويد: «آينده از مدتها پيش در ضمير ناخودآگاه آماده مي‌شود و به همين سبب است كه اشخاص روشن‌بين و آينده‌بين مي‌توانند پيشاپيش آن را پيش‌بيني كنند.»

به گفته‌ي شيخ‌ محمود شبستري:

نبودي تو كه فعلت آفريدند                    ترا از  بهر كاري برگزيدند

و در جاي دير مي‌گويد:

مقدرگشته پيش ازجان واز تن                 براي هر يكي كاري معين[10]

از نظر اريك فروم، ضمير آگاه، نه دنياي افسانه‌اي يونگ است كه در آن تجربه از راه نژاد به ارث مي‌رسد، و نه آن‌چنان‌كه فرويد تصور كرده است، مركز و مقر نيروهاي نامعقول ليبيدو (انرژي حركتي غريزه‌هاي حيات) به شمار مي‌رود. بلكه صرفاً با در نظر گرفتن اين اصل كه «افكار و احساسات ما تابع رفتار و كردارمان است» قادر به درك هشيارانه و صحيح ضمير ناآگاه خواهيم شد.  [11]

هانري برگسون فيلسوف فرانسوي (1941 1859) مي‌گويد:

«در هر لحظه خاطرات گذشته‌ي ما واقعيت يگانه‌اي را به شكل هرم تشكيل مي‌دهد، كه نوك آن در كردار رفتار كنوني ما منعكس مي‌شود. ولي در وراي خاطراتي كه با مشغوليت فعلي و آني ما مربوط است، هزاران خاطره‌ي ديگر وجود دارد كه در زير صحنه‌ي روشن آگاهي مخفي شده است. آري، من در واقع عقيده دارم كه همه‌ي زندگي گذشته‌ي ما در اين مخزن بزرگ مخفي شده و حتي جزئيات بي‌اندازه كوچك و سنجش‌نا‌پذير آن نيز، فراموش نشده است. هرچه را كه در گذشته‌ها احساس و درك كرده و يا به آن فكر كرده و درباره‌اش تصميم گرفته‌ايم از اولين لحظه‌ي بيدار شدن آگاهي ما به بعد زنده مي‌ماند و زوال‌ناپذير نيست. ولي خاطراتي كه در اعماق ابهام و تاريكي نگهداري مي‌شوند به صورت اشباحي نامرئي وجود داشته و فقط تاباندن نور به روي آنها باعث روشني و زنده شدنشان مي‌گردد، در حالي كه خاطرات مذكور بنفسه كوششي در زنده شدن و آمدن به روشنايي نمي‌كنند چون مي‌دانند من كه يك موجود زنده و فعال هستم مطالب ديگري براي اشتغال ذهني خويش دارم و برايم ممكن نيست به اين خاطرات، توجه كنم. حال فرض كنيم در يك موقعيت مخصوص، علاقه‌ي من به حركات، رفتار و وضع فعلي خودم، يعني آنچه كه معمولاً خاطرات مرا ثابت نگاه مي‌دارد و رهبري مي‌كند، از بين برود و يا به عبارت ديگر فرض كنيم كه من خوابيده باشم. در چنين وضعي خاطرات گذشته، با درك اينكه من مانع بزرگي را از سر راهشان برداشته‌ام و در تله‌اي را كه ايشان را زير كف آگاهي نگاه داشته بود باز كرده‌ام، برمي‌خيزند، به حركت مي‌آيند و در تاریكي ناآگاهي رقص مردگان بزرگي به راه مي‌اندازند. با يكديگر به طرف دري كه نيمه‌باز مانده است هجوم مي‌آورند و همه سعي مي‌كنند از آن خارج شوند ولي تعدادشان زياد است و چنين چيزي امكان نخواهد داشت. پس، از اين همه خاطرات گذشته كداميك انتخاب شده از در مذكور عبور خواهند كرد؟ جواب دادن به اين سؤال چندان هم مشكل نيست. در هنگام بيداري خاطراتي مي‌توانستند به زور وارد آگاهي من شوند كه به نحوي با وضعيت موجود در آن موقع يعني آنچه مي‌شنيدم و يا مي‌ديدم مربوط شوند. ولي حالا من خوابيده‌ام، تصاوير مهم‌تري به نظرم مي‌رسند. صداهايي كه گوشم را متأثر مي‌كنند...» [12]

ناخودآگاه هم جنبه‌ي منفي دارد و هم جنبه‌ي مثبت. جنبه‌ي منفي آن، حسد، دروغ، خشم و تمام هرزگي‌ها هستند كه جنبه‌ي تاريك ناخودآگاهند. ولي اگر جنبه‌ي مثبت آن بصورت روح طبيعت بروز كند، نيروي خلاقش انسان را به وجد مي‌آورد. اما در هر نوع برون‌فكني، ابتدا محتويات منفي و سطحي هستند كه نمايان مي‌شوند.

پيام‌هاي ناخودآگاه بيش از تصوير رايج مهم هستند. انسان در زندگي در معرض انواع تأثيرات و آسيب‌ها قرار دارد. رويدادهاي زندگي سبب انگيختگي و افسردگي در او مي‌شوند و او به راههايي كشيده مي‌شود كه شايسته‌ي شخصيت او نبوده است. در اثر اين تأثيرات و آسيب‌ها، زندگي فرد از مسير طبيعي خود خارج شده و دچار ترس‌ها و وسواس‌ها و ... مي‌گردد، كه این ناشی از تعارض دروني فرد است و به «روان نژندي» مي‌انجامد.

ميل ناخودآگاه كششي است كودكانه، آرزويي است كه از نخستين سالهاي زندگي فرد به ميراث مانده است و با وضع و شرايط و ملاحظات كنوني مناسبتي ندارد و به همين جهت واپس رانده مي‌شود. ممكن است بر اثر واپسزدگي آرمانهاي قبلي، بي‌نظمي‌ها و پريشاني‌هايي به وجود آيد كه سبب اختلاف‌هاي روان‌نژندي گردد. [13]

 وقايعي كه در نهان انسان بر اثر واپسرفتگي به وجود آمده‌اند، مي‌خواهند در زندگي و آثار كسي كه آنها را در خود دارد، بروز كنند. مثل اين است كه مي‌خواهند به زندگي بازگردند، ولي به علت تضادهايي كه آنها را در تعارض با حالت آگاهانه قرار مي‌دهد، نمي‌توانند مستقيماً به زندگي منتقل شوند. پس بايد براي اين دو واقعيت، يعني خودآگاه و ناخودآگاه، رابطي پيدا كنيم. براي حفظ ثبات رواني و حتي سلامت فيزيولوژيكي لازم است كه خودآگاه و ناخودآگاه با يكديگر پيوند داشته باشند و موازي يكديگر تكامل يابند.

خواب پديده‌اي طبيعي است كه محتويات ناخودآگاه در آن برون‌فكني مي‌شوند از نقط‌نظر تاريخي مطالعه بر روي خواب بود كه براي نخستين بار روانشناسان را قادر ساخت تا به بررسي جنبه‌هاي ناخودآگاه و وقايع رواني خودآگاه بپردازند. [14]

اكنون حدود يك قرن است كه ناخودآگاه به منزله‌ي ابزار موردنياز پژوهش‌هاي جدي روان‌شناسي انگاشته مي‌شود.

ناخودآگاه نه تنها در تجربه‌هاي باليني بلكه در علم اسطوره‌شناسي، دين، هنر و تمامي فعاليت‌هاي فرهنگي كه انسان به لطف آن خود را بيان مي‌كند، بروز مي‌كند.

 

1-اريك فروم زبان از ياد رفته ابراهیم امانت- چاپ سوم- مروارید- تهران 1362- ص 37

2- يونگ انسان و سمبول‌هايش ص 117

 

1-    همان ص 151

1- عبدالمحسن مشكوةالديني ص 121-119

1- اريك فروم زبان از ياد رفته ص 72

2- همان ص 64

 

1- يونگ روان‌شناسي ضمير ناخودآگاه ص هشتاد و دو

 

1- همان ص بيست و شش بيست و هشت

 

1- همان سي و پنج

2- شیخ محمود شبستری  ص 66

3- اریک فروم - زبان از يادرفته ص 37

 

1- همان ص 186 و 187

1- يونگ روان‌شناسي ضمير ناخودآگاه ص 26

2- يونگ انسان و سمبول‌هايش ص 20

 

 

منبع مقاله : سبز فایل

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)