الهام ماده خام آفرينشگري
در اثر هنري، روح بايد در قالب مادي ظاهر شود. هر وقت ما در مقابل يك اثر هنري قرار ميگيريم، در واقع در برابر مرتبهاي از روح قرار گرفتهايم كه در لحظهاي خاص و معين تجسم خارجي پيدا كرده است.
به نسبتي كه يك اثر هنري حائز درون ذاتي باشد يا بهتر بگوييم، آن را بيشتر نمايان سازد، به همان نسبت از كمال بيشتر برخوردار است، تا وقتي كه اين درونذاتي به حد اعلي برسد و آنگاه روح بر ماده به كلي فائق ميآيد و صورت مادي اثر هنري كاملاً نفي ميگردد. [1]
ابنعربي، معرفت و هنر را از طريق كشف و الهام و موهبت الهي ممكن ميداند. [2]
در اينجا آدمي با معرفت و الهام و جذبه كه مبدأ معرفت است سر و كار دارد. جذبه به حالتي گفته ميشود كه در آن شعور و وجدان فردي هنرمند يا عارف، و كلاً انسان، تحت تأثير و استيلاي القائاتي قوي و عالي فرو ريزد و وجود خود را در وجودي متعالي مستغرق بيابد و احساس بهجت و سعادت كند. نزد عرفا، جذبه عبارت از تقرب بنده است به مقتضاي عنايت خداوند در طي منازل به سوي حق، بدون رنج و سعي خودش، كه همه چيز از طرف خداوند براي او فراهم شده است.
جذبه از نظر شيخ محمود شبستري:
«عبارت از نزديك گردانيدن حق است، مر بنده را به محض عنايت ازليت و مهيا ساختن آنچه در طي منازل بنده بدان نيازمند است، بدون آنكه كوششي از ناحيهي بنده باشد.»
افلاطون اعلام داشت، هنرمند در لحظهي آفرينش، به دليل اينكه در كنترل خود نيست، عامل نيروي برتر ميشود: «و به اين دليل، خداوند، اذهان اينگونه مردان (شاعران) را از آنها گرفته و آنها را به عنوان سفيرانش به كار ميگيرد، همانگونه كه در مورد پيشگويان و غيبگويان چنين ميكند، تا ما كه به آنها گوش فرا ميدهيم، دريابيم كه آنها نيستند كه اين كلمات پربها را در حالت بيخودي به زبان ميآورند، بلكه اين خود خداست كه صحبت ميكند و از طريق آنها، ما را مورد خطاب قرار ميدهد» [3]
فرق ميانهي الهام و وحي اين است كه الهام به غير وساطت فرشته از حق به وجهي خاص كه حق را با هر موجودي است، حاصل ميآيد، و وحي به وساطت فرشته. [4]
نيچه در كتاب «چنين گفت زردشت» از خلسهي ناشي از لذتي كه تصرفش كرده بود، مينويسد.
هلن پارك هورست از نتايج اسرارآميز فرايندي صحبت ميكند كه ظاهراً فرد، كنترل كمي بر آن دارد يا اصلاً كنترل ندارد، حتي شايد نميتواند پايان آن را نيز پيشبيني كند.[5]
الهام را نميتوان به نظم فراخواند، اما براي بروز آن ميتوان شرايط مساعدي فراهم كرد براي اين منظور، نويسندگان و متفكران بسياري، دست به شيوههاي عجيب و غريب زدهاند. مثلاً شيلر ميز تحريز خود را از سيبهاي گنديده پر ميكرد. پروست، در اتاق آراسته از چوبپنبه كار ميكرد. موزارت تمرين بدني ميكرد... هارت كرين به صداي بلند، جاز مينواخت. تمامي اين اعمال، كمكي هستند براي تمركز حواس شديدي كه جهت تفكر خلاق لازم است.
تمامي كساني كه مينويسند، ميانديشند و دست به آفرينشگري ميزنند، براي تحريك نيروهاي خلاق خود، روشهاي ويژهاي دارند... در سراسر تاريخ، آفرينشگران بسياري وجودي داشتهاند كه از داروهاي مخدر استفاده ميكردند تا كنترل خود (Ego) را ضعيف نموده و نيروهاي نيمهآگاه را آزاد سازند.
خطر اينگونه اعمال اين است كه نشان ميدهد موفقيت خلاق فقط به الهام وابسته نيست، بلكه به بازبيني و نيرنگ نيز بستگي دارد. فعاليتهاي ناخودآگاه كه مواد خام آفرينشگري را فراهم ميكنند، بايستي تحت كنترل عقل درآيند. بنابراين، ابزاري كه براي بيدار كردن سائقهي خلاق به كار ميروند، ممكن است كنترل عقلاني ضروري براي تكميل آن را سست كنند.
همانگونه كه ديديم، الهام، موادخام آفرينشگر را فراهم ميآورد. اما شكلگيري نهايي ماده خام يادشده به اين بستگي دارد كه آفرينشگر با آن چگونه كار كند. عقل بايستي كاري را كه نيروي تخيل شروع كرده است، تمام كند. به گفتهي پوينكر:
«هرگز اتفاق نميافتد كه كار ناخودآگاه، نتيجهي حاضر و آماده محاسبهاي طولاني را ارائه دهد كه ما بايستي قواعد ثابتي را در آن كار بريم. تنها اميد، از اينگونه الهامها، كه ثمرهي كار ناخودآگاه هستند، اين است كه نقاط حركت اينگونه محاسبات را به دست آوريم. محاسبات بايستي در مرحلهي دوم كار خودآگاه كه به دنبال الهام ميآيد، و در آن، نتايج الهام بررسي و عواقب آن استنباط ميشوند، انجام پذيرند.»
آفرينشگر بايستي آنچه را كه در اين موادخام معتبر است، از موارد بياعتبار جدا كند، زيرا كه اشراق، بگونهاي رسواكننده، غيرقابل اعتبار است. به گفتهي هنري ايرينگ، آفرينشگري به ندرت نتيجه يك برق ناگهاني شهود است، بلكه معمولاً مستلزم واكاوي مداومي براي جدا كردن عوامل مهم از حوادث بياهميت ميباشد. شخص كه در لحظهي اشراق، خود را از نظر عاطفي با اثرش همانند ساخته است، عقب ميايستد و واكنش كساني را در نظر ميگيرد كه ميخواهد با آنها ارتباط برقرار كند.
بنابراين، اشراق در واقع برخلاف آنچه كه به نظر ميرسد، خودگواه نيست و بايستي بگونهاي جامع، آزمايش و تصحيح شود. [6]
چنانكه گفتهاند، جذبه و الهام بي مقدمات علمي حاصل ميشود و آن عبارت است از ادراك اشياء بدون ظهور عوامل و مقدمات آنها.
از نظر فرويد و بعضي روانكاوان و روانشناسان، الهام، ظهور دفعي و ناگهاني قسمتي از ضمير ناخودآگاه inconscience در سطح ضمير آگاه conscience است.
از نظرگاه فرويد و پیروان او شاعر و هنرمند همچون بيماران عصبي تلقي شدهاند كه گاه در آثارشان بهطور مستقيم احوالات خويش را نشان ميدهند، اما به هر حال آنچه در ضمير ناخودآگاه آنان است، در ساحت خيال تجلي ميكند و به ظهور ميآيد.
1- اریک فروم- روانكاوي و ذنبوديسم – ص 123 و 124
2- مددپور-حكمت اُنسي – ص 190
1- جرج اف. نلر – ص 20
2- منوچهر صدوقی سها- مقدمه قيصري بر شرح فصوص الحکم ابن عربی– چاپ اول - مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی – تهران -1363 – ص 64
3- جرج اف.نلر – ص 61