اصطلاحاتي مانند جابلقا، جابلسا كه اوليا از آن سخن گفتهاند و اقليم هشتم، ناكجاآباد، صور معلقه و در دنياي ادبيات عرفاني، كوه قاف كه كوهي است
هنرمند در مقامي كه خود مظهر اسم و حقيقت متعالي است و به نحوي خود را در برابر تجلي آن حقيقت مشاهده ميكند، صورتي در كار مي آورد كه حامل اين تجلي است و آن عبارت است از «صورت خيالي» كه از يك سو با محسوس و از سوي ديگر با خيال و در آخر با ديدار و اعيان ثابته در نسبتي خاص است و به اين بيان، او بر طريق رمز (سمبوليسم) و تشبيه، اشاره به معناي ملكوتي دارد كه از روزن دل به سوي ملكوت به چشم باطن و بصيرت مشاهده شده است.
...حكماي اسلامي صور محسوس در اين عالم را سايههاي صور مثالي دانستهاند.
سالك... چون امري را در خيال مقيد خويش مشاهده كند، گاه به حق رسد و گاه خطا كند، و اين از آن بود كه امرمشاهد حقيقي باشد يا جز آن، كه اگر حقيقي بود مشاهد در آن به حق رسد و الا اختلاف صادر از تخيلات فاسده است... اصابت به حق را اسبابي است، اين اسباب عبارتند از توجه تمام به حق و اعتياد به صدق و ميل نفس به عالم روحاني و طهارت آن از نقايص و اعراض از شواغل بدني و اتصاف به محامد، كه موجب نوراني شدن نفس ميشود. [2]
اگر قوه خيال در معرض انحطاط و سقوط به درجه خواهش نفس و ميل طبع و هوس باشد، امور خيالي واهي خواهند بود. و قوهي خيال اموري خلاف حقيقت از خود ميتراورد كه به هرزگي و انحراف بدل ميگردد. اين خيال نفساني، در عرف اهل عرفان به «خيال مجرد» تعبير ميشود. همانطور كه قبلاً اشاره شد يكي از قواي باطني، قوي متصرفه است كه دريافتهاي انسان را تحليل و تركيب ميكند و ميتواند مكمل قوه خيال باشد و مانع انحراف آن گردد.
اين نيرو، مدير كارخانهي سازندگي و مهندس مبتكر و مخترع و مكتشف نفس است. اين قوه از اسرار عالم وجود و عجيبترين موجود جهان است. كار اين قوه زير و زبر كردن معلومات است. مقصودش از زير و زبر كردن صورتهاي معلومه بدست آوردن روابط و مناسبات بين آنهاست. گاهي بدون جستجو و طلب خاصيتي درست و نادرست بين دو چيز فرض ميكند و بآن ترتيب اثر ميدهد. و گاهي به نتايج آني و سر راه افتاده قانع نيست بلكه در طلب خاصيتها و فهميدن روابط تازه بين معلومات جديت و كوشش ميكند. براي استنتاج و بدست آوردن فهم تازه به كار تحليل و تركيب ميپردازد. پيوسته يكي از معلومات خود را با ديگري مربوط ميكند تا ببيند بين آنها چه رابطه و مناسبتي هست. گاهي چيزي را با اجزاء تحليل و اجزاء آنرا با چيز ديگر تركيب ميكند تا رابطهي فيمابين آنها و چگونگي تأثير و تأثر و فعل و انفعال دروني آنها را معلوم كند. همچنانكه يك دانشمند تجربه ی كار مواد معدني و اجسام طبيعي را بدست ميآورد و پيوسته در جستجوي يك جسم نوظهوري است تا بتواند از آن خاصيت تازهاي بدست آورد٬ اين نيرو نيز پيوسته در معادن و مخازن دروني كاوش ميكند تا ببيند چه مادهي نوظهوري بدست ميآورد و چه خاصيت تازه از آن ميگيرد و چگونه هنر و صنعت جديدي ميتواند ابتكار كند.
اين قوه اگر چيزي نيافت از خود سازندگي دارد و بدون ماده و معلومات قبلي ايجاد و اختراع ميكند و گاهي از عالم غيب مواد اوليه علم را مي رباید و به ا سرار جهان آگاه ميگردد. همچنانكه حكيم با تجربه نتيجهي هر مشاهدهاي را كه از حالات جسم بدست ميآورد، فوراً ثبت و ضبط ميكند تا بعد به كار ببرد. اين قوه نيز دفتردار و نويسندهي مخصوصي دارد كه نتيجهي تجربيات خود را به او ميسپارد و آن قوهي خيال است.
نيروي متخيله به حسب ذات و طبيعت بسيار پركار است و هميشه در جوش و خروش است. درخواب و بيداري، بيهوشي و هشياري و در حالتهايي كه همه نيروهاي ظاهره و باطنه از كار ماندهاند، فقط اين قوه تنها نيرويي است كه به كار مشغول است.
... به طور كلي هرگاه روابط شخصي با عالم خارج كمتر شود و حواس ظاهره از كار بماند و شاغلي براي اين قوه نباشد، به فعاليت دروني ميپردازد و صورتهايي را با مناسباتي ميسازد و به مركز احساسات كه در آن حال بيكار است تحويل ميدهد و به واسطهي نيرومندي و غلبهي اين قوه به قدري احساسات شديد ميشود كه به مراتب از مشاهدات بيداري صريحتر و كاملتر است و به اين جهت گاهي منشاء آثار خارجي ميگردد. گاهي هم در بيداري و سلامتي حواس و كمال هوش اين اتفاق مي افتد.
جادوگران و صاحبان علوم غريبه بوسيلهي ادويه مخدره اشخاصي را بيهوش ميكردند و پس از بيهوشي سرائر و پوشيدهها در اين قوه مجسم ميگرديد.[3]
1- مددپور – حكمت معنوي و ساحت هنر – ص97و97
1- عبدالمحسن مشكوةالديني - علم هشياري – چاپ اول- دانشگاه تهران -1344 -ص113و115